از روزی که در سالن اجتماعات سرپرستی بانک تجارت برایمان جشن تکلیف گرفتند سه سال میگذرد 

 صدای مجری برنامه را صدای آهنگ همراهی میکرد

او میگفت:

چه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدی 

چه بغضها که در گلو رسوب شد نیامدی 

خلیل آتشین سخن ,تبر به دوش بت شکن 

خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی 

برای ما که خسته ایم و دل شکسته ایم نه 

ولی برای عده‌ای چه خوب شد نیامدی 

تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام 

دوباره صبح ,ظهر نه غروب شد نیامدی 

از آن روز تا امروز همه جمعه ها چشم به راه امام خود دوخته ام و دلتنگی های عصر جمعه را با زمزمه این شعر زیبا سپری میکنم 

عزیز دل حضرت فاطمه (س)کاش امروز که جهان راسیاهی جنگ و فتنه پر کرده می‌آمدید 

می آمدید و

 جهان را از عدل و داد پر میکردید